{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
همه چيز تغيير مي يابد و هيچ چيز حتي براي يك لحظه ثابت نمي ماند. اگر تو از اين نكته آگاه شوي، ميل و اشتياق تا ابد ثابت نگاه داشتن امور در تو فروكش مي كند و آنگاه آزاد و رها مي شوي
البته كه سياستمداران بايد از دادن حق رأي به كودكان بترسند، زيرا كودكان همه چيز را مي بينند و به ماهيت همه چيز پي مي برند
زندگي همچون رودخانه است؛ راكد نيست، روان است
انسان آگاه مي داند كه زندگي پيوسته در حال تغيير است؛ زندگي يعني تغيير. تنها يك چيز هميشگي است و آن خود تغيير است
خورشيد طلوع كرده است اما تو در تاريكي هستي. طلوع خورشيد به تلاش هاي تو بستگي ندارد. هر كاري بكني نمي تواني باعث طلوع خورشيد شوي، اما مي تواني درهايت را بگشايي يا اينكه آنها را بسته نگاه داري.
ما كاملاً بي آلايش، پاك و ساده به دنيا مي آييم، اما دنيا شروع به ترسيم طرح و نگارهايي در لوح سفيد آگاهي ما مي كند؛ شروع به شكل بخشيدن به ما مي كند؛ همه كس را آلوده و مسموم مي كند.
تمايل تو به دوام و ثبات است كه تو را به دردسر مي اندازد. تو مي خواهي زندگي بدون تغييري را در پيش بگيري و اين ممكن نيست؛ تو به دنبال ناممكن هستي!
وقتي قلب تو گشوده شود حتي اگر در زندان باشي همچنان ارباب مي ماني
شادماني فقط از آنِ شجاعان است. شادماني يعني پيوسته دست شستن از گذشته. شادماني در گذشته مي ميرد و در هر لحظه زايشي تازه مي يابد؛ اين يعني شادماني
انسان شجاع پيوسته از گذشته، از كهنه و از آشنا دست مي شويد و هميشه آماده است تا به استقبال ناآشنا و ناشناخته برود
شهامت پيشه كن تا معجزه هاي ناگزير رخ دهند. هر لحظه ي زندگي انسان شجاع با معجزه مي گذرد.
شادماني پيامد خودآگاه شدن است
پدر و مادرت تنها جسم تو را متولد مي سازند نه روحت را
ترسوها نمي توانند ساحل را ترك گويند
آن كليد مخفي كه دروازه ي معجزه ها را مي گشايد، خوش و خرم بودن است
انساني كه به حقيقت دست يافته چگونه مي تواند دروغ بگويد؟ براي چه بايد دروغ بگويد؟ او هيچ دروغي براي گفتن ندارد.
همه چيز تغيير مي يابد و هيچ چيز حتي براي يك لحظه ثابت نمي ماند. اگر تو از اين نكته آگاه شوي، ميل و اشتياق تا ابد ثابت نگاه داشتن امور در تو فروكش مي كند و آنگاه آزاد و رها مي شوي
البته كه سياستمداران بايد از دادن حق رأي به كودكان بترسند، زيرا كودكان همه چيز را مي بينند و به ماهيت همه چيز پي مي برند
زندگي همچون رودخانه است؛ راكد نيست، روان است
انسان آگاه مي داند كه زندگي پيوسته در حال تغيير است؛ زندگي يعني تغيير. تنها يك چيز هميشگي است و آن خود تغيير است
خورشيد طلوع كرده است اما تو در تاريكي هستي. طلوع خورشيد به تلاش هاي تو بستگي ندارد. هر كاري بكني نمي تواني باعث طلوع خورشيد شوي، اما مي تواني درهايت را بگشايي يا اينكه آنها را بسته نگاه داري.
ما كاملاً بي آلايش، پاك و ساده به دنيا مي آييم، اما دنيا شروع به ترسيم طرح و نگارهايي در لوح سفيد آگاهي ما مي كند؛ شروع به شكل بخشيدن به ما مي كند؛ همه كس را آلوده و مسموم مي كند.
تمايل تو به دوام و ثبات است كه تو را به دردسر مي اندازد. تو مي خواهي زندگي بدون تغييري را در پيش بگيري و اين ممكن نيست؛ تو به دنبال ناممكن هستي!
وقتي قلب تو گشوده شود حتي اگر در زندان باشي همچنان ارباب مي ماني
شادماني فقط از آنِ شجاعان است. شادماني يعني پيوسته دست شستن از گذشته. شادماني در گذشته مي ميرد و در هر لحظه زايشي تازه مي يابد؛ اين يعني شادماني
انسان شجاع پيوسته از گذشته، از كهنه و از آشنا دست مي شويد و هميشه آماده است تا به استقبال ناآشنا و ناشناخته برود
شهامت پيشه كن تا معجزه هاي ناگزير رخ دهند. هر لحظه ي زندگي انسان شجاع با معجزه مي گذرد.
شادماني پيامد خودآگاه شدن است
پدر و مادرت تنها جسم تو را متولد مي سازند نه روحت را
ترسوها نمي توانند ساحل را ترك گويند
آن كليد مخفي كه دروازه ي معجزه ها را مي گشايد، خوش و خرم بودن است
انساني كه به حقيقت دست يافته چگونه مي تواند دروغ بگويد؟ براي چه بايد دروغ بگويد؟ او هيچ دروغي براي گفتن ندارد.
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}